آرگنا – بخش دو
به نام خدا بخش دوم همانطور که ایرن و آرنا بیرون در نشسته بودند صداها هی بلند و هی خاموش میشد تا اینکه صداها خوابید و هاوین از انجا بیرون امد تا چشمش به بچه ها افتاد گفت : شما اینجا چیکار میکنید ؟ برید خونه ! اونهم الان که افتاب غروب کرده […]