سفر

من برخلاف بقیه که بعضی وقتا سر دو راهی گیر میکنن . همیشه سر دوراهی گیر کردم
بین رفتن به یه جای دیگه یا موندن تو تهران

تهران آدم رو ضعیف میکنه . موهام شروع کرده به ریختن اعصابم هم زیاد آروم نیست . همش شلوغیه . همش دوده .

اطراف تهران هم آشنایی خاصی ندارم مثلا دماوند یا بومهن .

آذربایجان با این که برای من خاطرات تلخ رو یادآوری میکنه ولی وطن من هستش ، طبیعت من هستش اونجا میتونم به ارزوهایی که دارم برسم ، مثلا خرید یه باغ و چوپانی و باغ داری و یا ارامش یا هزینه کمتر

تو تبریز میشه با پولی که الان دارم یه خونه تو جای خلوت و شیک گرفت که ساکت باشه
تو تبریز به خونواده نزدیکتر هستم ؛ هزینه های زندگی تو تبریز کمتر هستش .

ولی همین الان که داشتم توی دیوار در مورد خونه توی تبریز میگشتم احساس زیاد خوبی نداشتم .

تهران با پولی که دارم میتونم همین جایی که هستم خونه خوب بگیرم یعنی نزدیک بازار و میدان منیریه ؛ از بعضی استرس ها دور هستم و یه حس دلبستگی ناشناخته ای به تهران پیدا کردم

تو تهران یه کار دیگه هم پیدا کردم که درآمد خوبی داره و همین کار هم منو گیر انداخته . چون نیازی به پولش ندارم ولی مسوولیت قبول کردم و باید بمونم

شاید موندم تهران و یکی دو سال دیگه پول خرید خونه تو تبریز رو جور کردم و رفتم تو تبریز و یه باغ هم خریدم … انشاءالله
شعر سرگردانی

زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
                                بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
                                ولی از خویشتن جز گردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر ؟ ای یاقوت بی قیمت !
                                که غیر از مرگ گردنبند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم ؟
                                که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
                                که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

فاضل نظری

Leave a Reply

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.